۱۳۹۰ خرداد ۱۸, چهارشنبه

مطلقاً نسبی‌گرا

هر روز که می‌گذرد سستیِ باورم به آن‌چه «فهمِ متعارفی» یا «دیدگاهِ شهودی» نامیده می‌شود افزون می‌شود. دقیق‌تر اینکه تقریباً متقاعد شده‌ام که مردمان این‌‌ها را نه چونان وصف‌هایی برای امری ثابت، که چونان عبارت‌هایی شاخصه‌ای‌ مانندِ «من»، «اینجا»، و «اکنون» به کار می‌برند. «من» بر کسی ارجاع می‌کند که آن را ابراز می‌کند و «اینجا» و «اکنون» به ترتیب بر مکان و زمانی که متکلم در آن واقع شده است. بر همین سیاق «فهمِ متعارفی» به فهمِ کسی که آن را به کار برده است و «دیدگاهِ شهودی» به دیدگاهِ او اشاره می‌کند. کسی که موضِع یا‌ آموزه‌ای را شهودی یا منطبق بر فهمِ متعارفی توصیف می‌کند ادعایی نمی‌کند جز آن‌که آن دیدگاه منطبق بر درک یا شهودِ خودِ او است. 

برای این ادعا استدلالِ قاطعی ندارم ولی فکر می‌کنم به اندازه‌ی کافی شهودی و منطبق بر فهمِ متعارفی است که نیازی به استدلال نداشته باشد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر