۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه

«در باب دلالت»: یکصد و یازده سال بعد

[توضیح: این یادداشتی است که من به مناسبت انتشار قریب‌الوقوع ترجمه‌ای خوب از مقاله‌ی «در باب دلالت» (۱۹۰۵) راسل نوشته‌ام و قرار است همراه با آن منتشر شود. نام مترجم در متن هست، اما زمان و مکان انتشار آن، خیر.]

-----------------------------------
«در باب دلالت»: یکصد و یازده سال بعد

مقاله‌ی «در باب دلالت» که نخستین بار در صفحاتِ ۴۷۹ تا ۴۹۳ شماره‌ی اکتبر ۱۹۰۵ نشریه‌ی Mind، علی‌رغم مقاومت اولیه‌ی سردبیر نشریه و تلاش او برای منصرف کردن نویسنده از انتشار آن به دلیل «مضحک به نظر رسیدن نظریه‌ی مطرح در آن»، منتشر شد، از نظرِ نویسنده‌اش، برتراند راسل، «بهترین مقاله‌ی فلسفی» او، از نظرِ فرانک رمزی «مثال اعلای فلسفه»، و از نظر سول کریپکی احتمالاً «مشهورترین مقاله‌ی نوشته شده در فلسفه‌ی تحلیلی» در قرن بیستم است. فارغ از میزان همدلی‌مان با هر یک از این ادعاها، به دشواری می‌توان درباره‌ی اهمیتِ این مقاله و نظریه‌ی توصیف‌های راسل که نخستین بار در آن طرح شده است اغراق کرد. اگر چه آن چه در وهله‌ی نخست راسل را به مسأله‌ی دلالت و نظریه‌ی توصیف‌ها علاقه‌مند می‌کرد، پروژه‌ی منطق‌گرایی او در ریاضیات و تلاش‌اش برای فروکاستن ریاضیات به منطق بود، اما حوزه‌ی تأثیر این نظریه بسیار فراتر از این زمینه‌ی تاریخی، به حوزه‌های مختلف فلسفه از جمله فلسفه‌ی زبان، متافیزیک، و معرفت‌شناسی بسط یافته است.

راسل پیش از این مقاله هم در دو فصل و یک ضمیمه از کتاب اصول ریاضیات (۱۹۰۳) به مسأله‌ی الفاظ دلالت‌گر (denoting phrase) پرداخته است و نظریه‌ای که او در مقاله‌ی (۱۹۰۵) طرح می‌کند، بیانگر عدولِ او از دیدگاه پیشین‌اش در آن کتاب است. در واقع، انتشار دست‌نوشته‌های راسل در جلدِ چهارم مجموعه آثارش (۱۹۹۴) نشان می‌دهد که مشکلاتِ نظریه‌ی پیشین در بیشتر بازه‌ی زمانی میان این دو اثر مشغله‌ی فلسفی اصلی راسل بوده است و او در این مدت بارها دیدگاه خود را در این باره حک و اصلاح کرده است. او در ۱۹۰۴ در نامه‌ای به همسرش درباره‌ی کارهای مشترک خود و وایتهد چنین می‌نویسد:

صبح، بعد از ظهر، و عصر مشغول بودیم؛ روز کاری عالی‌ای داشتیم. حتی پس از ناهار نیز همچنان کار کردیم. بیشتر وقتمان را صرف بحث بر سر این کردیم که آیا پادشاه کنونی فرانسه تاس است یا نه—شگفت انگیز است که راجع به این پرسش جالب چه ملاحظات ظریف و غریبی را می‌توان به کار بست. نهایتاً تصمیم ما این شد که اگر چه او مویی در سر ندارد، اما تاس نیست. افراد مجرب نتیجه خواهند گرفت که او کلاه گیس بر سر می‌گذارد، اما این اشتباه است.

در نهایت، همه‌ی این تأملات به نظریه‌ای می‌انجامد که او آن را نخستین بار در مقاله‌ی «در باب دلالت» طرح می‌کند و آن را چنین توصیف می‌کند: «گام نخست در غلبه بر دشواری‌هایی که دیرزمانی من را حیران کرده بودند». او بعدها به همراه وایتهد فصلی از جلد نخست اثر عظیم پرینکیپیا متمتیکا (۱۹۱۰) را به ارائه‌ی بیان کامل‌تری از این نظریه اختصاص می‌دهد؛ نظریه‌ای که راسل، علی‌رغم شهرت‌اش به تغییر فراوان دیدگاهش درباره‌ی موضوعاتِ مختلف، حتی در هشتاد و پنج سالگی هم برای دفاع از آن در مقابل انتقادهای استراوسن در «در باب ارجاع» (۱۹۵۰) دست به قلم می‌برد و جوابیه‌ای منتشر می‌کند: «آقای استراوسن در باب ارجاع» (۱۹۵۷).

اکنون پس از یکصد و یازده سال که از انتشار این مقاله‌ی کلاسیک می‌گذرد، جای بسیار خوشوقتی است که برای نخستین بار ترجمه‌ی فارسی‌ای دقیق و تا حد زیادی روان و خوش‌خوان از آن به قلم آقای رضا دهقان منتشر می‌شود. شاید توضیح این نکته خالی از فایده نباشد که نثر راسل در «در باب دلالت»، بر خلاف اغلب آثار او، چندان سرراست و سلیس نیست. برخی بر آن اند که پیچیدگی‌های نامعمول نثر مقاله ناشی از نگارشِ آن در بازه‌ی زمانی‌ای بسیار کوتاه است: دوازده روز که سه روز آن را راسل به سفری به‌ دلیل درگذشت یکی از دوستان نزدیک‌اش گذرانده است. به هر حال، به نظر می‌رسد که مترجم به‌خوبی توانسته‌ است میان دقت ترجمه و سلاست متن تعادل برقرار کند، و هیچ کجا دقت در ترجمه را فدای زیباتر شدن نثر فارسی نکند. این نکته به‌خصوص از این جهت اهمیت دارد که بسیاری از دشواری‌ها در اثر راسل، همچون هر اثر کلاسیک دیگری، موضوع شرح‌ها و بحث‌های بسیاری میان فیلسوفان و شارحان در این یکصد و یازده سال بوده است و احتمالاً از این پس نیز خواهد بود؛ چه خوب که محل‌ این نزاع‌ها در متن فارسی هم تا حد امکان قابل تشخیص است.

حال که از دشواری‌های این مقاله سخن رفت، خوب است به نکته‌ای اشاره کنم که شاید به کار خوانندگان این مقاله بیاید. یکی از بخشهای غامض‌ این مقاله هشت پاراگراف در میانه‌ی آن است که علی الادعا در بردارنده‌ی استدلالی اند برضد نظریه‌هایی (چون نظریه‌ی پیشین خود راسل) که برای رده‌ای از عبارت‌های زبانی، علاوه بر مدلول، قائل به معنا، به معنی خاصی که در این مقاله از آن بحث می شود، نیز هستند. این پاراگراف‌ها آنهایی اند که درست پس از طرح سه معمای دلالت قرار گرفته‌اند و نخستینِ آنها با «رابطه ميان معني و مدلول، متضمن دشواري‌هاي عجيب و غريبي‌ است ...» شروع می‌شود و آخرین آنها با «مي‌توان با معماي نويسنده وِيوِرلي، اثباتي صوري ارائه داد ....» و در مکتوبات شارحان راسل معمولاً به‌ترتیب با حروف الفبای انگلیسی (از A تا H) نام‌گذاری شده‌اند. استدلالی نیز که راسل در این پاراگرف‌ها مطرح می‌کند به «استدلال مرثیه‌ی گری» (Gray's Elegy Argument) شهرت یافته است و بیان دقیق آن و بازسازی‌اش (این که دقیقاً استدلالی بر چه ادعایی است، این که استدلال دقیقاً چیست، این که آیا معتبر هست یا خیر، این که چرا در جای فعلی‌اش در مقاله، که به نظر می‌رسد با قبل و بعدِ آن بی‌ارتباط است، مطرح شده است و ...) منشأ اختلاف‌ نظرهای بسیاری میان فیلسوفان بوده است. برخی همچون آلونزو چرچ ادعا کرده‌اند که کل استدلال ناشی از خطایی ساده در خلط میان به کار بردن یک عبارت (use) و اشاره کردن به آن (mention) است، و بسیاری دیگر بر آن اند که حتی اگر چنین خطایی در بیان استدلال رخ داده باشد، به‌سادگی می‌توان آن را برطرف کرد و پس از تصحیح این خطا، هنوز چیز مهمی در این استدلال هست. به هر حال، شاید برای خواننده‌ای که نخستین بار است با این موضوع و نظریه‌ی راسل مواجه می‌شود بهتر باشد که در بار اول خواندن مقاله از این هشت پاراگراف چشم بپوشد. چنین خواننده‌ای می‌تواند پس از بخش مربوط به طرح معماها، مقاله را از پاراگراف بعد از این هشت پاراگراف ادامه دهد؛ جایی که راسل می‌گوید: «حالا مي‌ماند اين كه نشان دهيم كه چگونه نظريه‌ای كه در ابتدای مقاله مطرح كرديم، همه معماهايي را كه به آنها پرداختيم، حل مي‌كند.»

و در پایان، شاید از خودمان بپرسیم که چرا با توجه به دشواری‌های این مقاله، که به برخی از آنها در بالا اشاره شد، از یک سو، و این که راسل نظریه‌ی اصلی مطرح در آن را با بیانی بسیار سلیس‌تر و شسته‌رفته‌تر در آثار دیگری، از جمله در اصول ریاضیات یا فصل شانزدهم مقدمه‌ای بر فلسفه‌ی ریاضیاتی (۱۹۱۹) مطرح کرده است، از سوی دیگر، همچنان لازم است که به خود این مقاله رجوع کنیم و آن را بخوانیم. (مورد اخیر، با عنوان «توصیف‌ها»، در شماره‌ی ۷/۸ ارغنون (صص. ۱۶۱-۱۴۹) با ترجمه‌ی سید محمدعلی حجتی منتشر شده است.) شاید، علاوه بر لذتی که در خواندن کلاسیک‌ها است، پاسخی به این پرسش را بتوان از زبان استیون نیل (۲۰۰۵) چنین بیان کرد:

«در باب دلالت»، حتی برای آنان که امروزه به سنت تحلیلی‌ای که این مقاله به شکل‌گیری آن کمک کرده اشتغال دارند، نوشته‌ی مشکلی است. خوانندگان مایند در ۱۹۰۵ بایستی بسیاری از بخش‌های آن را غیرقابل فهم یافته باشند، و بعید است که افراد زیادی خارج از حلقه‌ی نزدیک به راسل توانسته باشند چیز زیادی از آن فراگیرند. کج‌فهمی‌ها تا امروز هم ادامه دارد؛ در برخی از مهشورترین مقالات فلسفی قرن بیستم می‌توان اشتباهاتی تمام عیار راجع به نظریه‌ی توصیف‌ها و کاربردهای آن یافت. علی‌رغم پیچیدگی‌هایش،  امروزه برای دانشجویان ضروری است که «در باب دلالت» را بخوانند چرا که تمایزها و مفاهیمی که راسل معرفی کرده است بخش جدایی‌ناپذیری از فلسفه و زبان‌شناسی معاصر اند. استادان دلرحم ممکن است یکی از مباحث متأخر راسل را هم تکلیف کنند، اما هیچ چیز نمی‌تواند به طور کامل جای طراوتِ «در باب دلالت» یا اضطرار منطقیِ لحن راسل را بگیرد. (نیل ۲۰۰۵، ص. ۸۱۲)

منابع
در نوشتنِ این یادداشت از منابع زیر بهره گرفته‌ام:
Kaplan, David (2005), “Reading 'On Denoting' on its Centenary,” Mind, 114 (456): 933-1003.
Kripke, Saul (2005), “Russell’s Notion of Scope,” Mind, 114 (456):1005-1037.
Neale, Stephen (2005), “A Century Later,” Mind, 114 (456), pp. 809-871.
Russell, Bertrand (1956), Logic and Knowledge, edited by R. March, Unwin Hyman Limited.
Russell, Bertrand (1994), Foundations of Logic: 1903-05 (The Collected Papers of Bertrand Russell, V. 4), edited by A. Urquhart. Routledge.

۲ نظر:

  1. سلام و سپاس
    ممکن است بپرسم متن ترجمه در کجا منتشر شده است
    ؟
    شاد باشید
    خزایی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام.
      متن ترجمه قرار است در شماره اول «مجله فلسفه» انجمن علمی دانشگاه تربیت مدرس منتشر شود. تا جایی که من خبر دارم، هنوز چنین نیشده است. آدرس مجله این است: http://jphil.ir/

      حذف